[align=center][/align]


آن اوایل که مسعود شجاعی به پامپلونا رفت، هر دو با هم در یک خانه زندگی می*کردند ولی جواد نکونام هم بخوبی می*دانست که مسعود موقتا در خانه*اش میهمان است. شجاعی می*گوید: «خب فقط یک مدتی در کنار هم بودیم و الان جدا هستیم.» این جدایی هم به خاطر میهمان*هایی بود که از ایران می*آمدند.
ولی جدا کردن خانه*ها به این منظور نیست که جواد نکونام و مسعود شجاعی خیلی همدیگر را نمی*بینند. آنها بیشتر وقت*ها در خانه هم هستند و ایام را با هم سر می*کنند. زمانی که با هم در یک خانه بودند همه چیز خیلی اصولی پیش می*رفت.
طبق برنامه یک روز در میان باید یکی از آنها خانه را تمیز می*کرد تا مبادا همه جا کثیف بماند. برای درست کردن غذا هم همیشه مکافات داشتند.
از آنجا که هر دو آشپزی بلد نبودند، تخم*مرغ معمولا سفره آنها را مزین می*کرد. شجاعی با خنده می*گوید: «بله، بیشتر تخم*مرغ درست می*کردیم و می*خوردیم.» اما یک رستوران خوب Fast Food هم در نزدیکی خانه جواد بود و هست که پیتزاهایش در شهر شهرتی دارد.
روزهایی که هر دو برای تخم*مرغ درست کردن تنبلی به خرج می*دادند، با این رستوران تماس می*گرفتند تا برایشان پیتزا یا ساندویچ بیاورد. الان هم این تماس*ها ادامه دارد و این دو بازیکن ایرانی رستوران مورد نظر را آباد کرده*اند.
تفریحات نکونام و مسعود در شهر پامپلونای اسپانیا خیلی محدود و در واقع تکراری است. یک پارک زیبا در کنار خانه جواد هست که معمولا برای قدم زدن به آنجا می*روند. هر دو خوره پلی*استیشن هستند و اگر به خانه همدیگر بروند اولین کاری که می*کنند روشن کردن پلی*استیشن است. هر دو خوب بازی می*کنند، اما معمولا این مسعود است که برنده می*شود.

اینترنت هم یکی از سرگرمی*هایشان است. اخبار ایران و جهان را خیلی ریز دنبال می*کنند تا مبادا از قافله عقب بمانند. نکونام و مسعود هم مثل هر فوتبالیست دیگری به مد و ماشین خیلی اهمیت می*دهند. نکو عاشق بی*ام دبلیو است. پیش از این*که به اسپانیا برود، در آلمان سفارش یکی از این بی*ام دبلیو*های جدید و فول آپشن را داد که الان هم زیر پایش است.

شجاعی هم عاشق ماشین*های آلمانی است و مثل جواد از بی*ام *دبلیو خوشش می*آید. جواد نصفی از درآمدش را خرج لباس و کفش می*کند و حاضر است هر پولی را بالای چیزی که از آن خوشش می*آید، بپردازد. در تیم ملی با اغلب بازیکنان کل خوش*تیپی می*اندازد.
مادرش می*گوید: «زمانی که در امارات بود، هر چه پول درآورد خرج لباس و کفش کرد.» وقتی درآمد میلیاردی باشد این چیزها خیلی طبیعی است. شجاعی هم به شیک*پوشی خیلی اهمیت می*دهد و از زمانی که به اسپانیا رفته بیشتر به این مساله اهمیت می*دهد.
او از نکو خیلی تاثیر گرفته اما خودش هم می*داند که نمی*تواند به خوش*تیپی جواد باشد.
گوش دادن به موسیقی هم قسمتی از سرگرمی*های آنهاست. نکو عاشق صدای رضا صادقی است و تمام آهنگ*های او را دانلود می*کند. شجاعی هم هر موسیقی*ای دم دست باشد گوش می*دهد اما بیشتر ترجیح می*دهد غمگین باشد.
جواد از سینما رفتن خیلی بدش می*آید درست مثل مسعود. اما فیلم دیدن را دوست دارند و دی*وی*دی*های روز را رد و بدل می*کنند. یک ایرانی در کنار هر دوی آنها است که کارهایشان را خیلی خوب راه می*اندازد و هر جا که گیر کنند، به دادشان می*رسد. در واقع او مترجم این دو محسوب می*شود. تفاوت اصلی مسعود و نکونام در این است که جواد هیاهو و شلوغی را دوست دارد، اما مسعود عاشق سکوت و آرامش است.

بزرگ*ترین آرزوی شجاعی این است که روزی وقت مناسبی گیر بیاورد و برای مدتی از شهر بزند بیرون: «به خدا آرزو دارم مدتی را در یک جای دنج در طبیعت سپری کنم. شاید هم در کنار دریا. نمی*دانم، از این زندگی شهری خسته شده*ام. دنبال یک وقت خالی هستم.»
او کلا تفکرات خاصی دارد ولی در مجموع جزو بچه باحال*های تیم ملی محسوب می*شود. با همه گرم می*گیرد و همیشه آرام است. اما نکونام این*طور نیست، از خبرنگاران کمی فراری است و پیچاندن را خوب بلد است.