-
شروعی دوباره...!
درود برهمه...
خوب تقریبان 90 درصد بچه های انجمن از مشکلاتی که طی این مدت انجمن داشته اگاه هستید و بخوبی در جریاناتش از طریق وبلاگ انجمن قرار گرفتین...قصده اضافه گویی و به به چه چه و نا امیدی نیست...
فقط خواستیم همگی اعلام کنیم تو این تاپیک که به نوعی با همه شکل انجمن هستیم!
انجمن همیشه پایداره حتی در برزخ مشکلات پایدار...
به شخصه از عرفان بابته تمام زحماتی که کشیده تشکر میکنم...تو این چند روز همیشه باش در تماس بودم و از تمام مشکلات انجمن و موارد حاشیه ای اگاه شدم...به نظر من اینجور وقتاست که ادم میتونه بفهمه کی واسه انجمن دل میسوزونه و کی نمیسوزونه...
تعصب و خون دلخوردنی که عرفان این چند وقت واسه انجمن کشید رو تا بحال در نزد هیچ کس ندیده بودم...!
اومدم اعلام کنم اگه تا به امروز ذره ای در وظایفم نسبت به وفاداری به سیستم عرفانینا کوتاهی کردم...امروز اومدم که با قاطعیت بگم پشتش هستم ...با قاطعیت اومدم بگم با بچه ها پشتش هستیم...
ما هستیم...چه رفقای خارج از انجمنون خوششون بیاد چه نیاد ...مشکلی با کسی نداریم...این اونها هستن که ظاهران با ما مشکل دارن...
در بیرون انجمن دوستان زیادی در انجمن و جاهای دیگه دارم و بارها ازم خواستن باشون همکاری کنم...اما یه مثالی هست که میگه موسی به دین خود عیسی به دین خود...
این مدت از دوستان شنیدم خیلی ها در بیرون خوشحال بودن که ظاهران انجمن زمین خورده اما امروز میگم همیشه تنها چیزی که روی ذغال میمونه روسیاهیشه!!
انجمن iranwwe هیچ وقت نخواهد مرد یعنی تا روزی که خونهایی مثل عرفان. .حامد . ساسان. ارمان. ممد.میر علی .امیر . هامون. سینا .کیومرث.ارسلان.مهرشاد. حسین.سعید.کیان.پجمان . وووووو...... . درون رگهاش جریان داره انجمن پایدار خواهد بود...
بروبچه ها فصل تابستان تو راهه.اما یادتون باشه همونطور که زد بازی میگه تابستون کوتاهه!!.چه خوب که شروع دوباره ما تو فصل تابستون و تعطیلی بچه های نوجوان و جوان ما روشن شد...
این روشنی رو نگاه دارید ...برای کمک به خون دلخوردنهایی که عرفان و سایرین خوردن به انجمن کمک کنین...منظورم کمک مالی نیست...منظور همون کمکیه که همیشه انجمن رو نسبت به همه سر کرده...بله کمک روحی ..کمک رفاقتی .کمک مرام و پشت هم بودنه!...
همون اصلی که باعث شده این همه سال دووم بیاره انجمن...ما از مردمیم و مردم ملت رو میسازن...بارها گفتم کاربر انجمن رو میسازه..به انجمن خودتون هم کمک معنوی کنید هم هرازگاهی مالی... وقتی که نیاز داشتن از هیچ کمکی دریغ نکنین...
من میدونم عرفان یه شخصیتی داره که اگه قرض هم بالا بیاره بروش نمیاره که کسی کمک کنه....و میخواد خودش بارو به دوش بکشه...اما ازش میخوام برای اینکه همه تو کمک به انجمن سهمی داشته باشن شماره حسابی چیزی اینجا بزاره و بچه ها هر از گاهی واسه رشد انجمن به انجمن خودشون کمک کنن
بخدا تو این زمونه خیلی کم ادمهایی پیدا میشن که از جیب خودشون و تفریحشون بزنن ولی یه محیطی واسه هم نوعان خودشون عمل بیارن...چه خوبه که در عمل به این دوستان کمک کنیم...
نمی*دانم که چه کسی و چرا این انجمن را بیخیال گذاشته بود . فهمیدنش هم البته زیاد سخت نیست ؛ در هر حال یک کاربر مثل من مثل تو مثل خودش مثل همه*مان آنرا گذاشت برای یادآور شدن آن چیزی که همه خواهنش هستیم..
بله انجمن....
انگار که میدونستی که مشکل ما همان انجمنی است که مدتهاست که می*دانیمش ولی نمی*گوئیمش . یک جا وقتی که گفتی "من چهار سال حرف نزدم تا که کارد به استخوان رسید" حرفها رو گفتم...
همه*مان یاد خودمان افتادیم که خیلی وقت بود که کارد به پائینتر از استخوانمان !!! هم رسیده بود ولی حرف نزده بودیم .
عرفان تو بعد از هامون آمدی . ما داشتیم آماده می*شدیم که هامون را دوباره قهرمان خودمان بکنیم و بعد لابد دوباره فحشش بدهیم و به زیر بکشیمش که یکدفعه تو آمدی . حالا خودمانیم ولی هامون هم خوب استعدادی دارد که حتماً یک کاری بکند که از همه فحش بخور
بنده یه خدا!!!
تو یکدفعه آمدی و کاسه کوزه*ی همه حتی خود ما را هم بهم ریختی . هامون کاری که حتماً و قطعاً آخرش می*کرد را ایندفعه همان اول کرد و کنار کشید .
عرفان ابتدا گفتیم چه حرفی برای گفتن داری ؟ با ممد برگشتین گفتید "چیز" . و ما به تمام این مدت چقدر "چیز" داشتیم که نگفته بودیم .
راستی ها ! حرف آدم به راحتی یک "چیز" باشد و نتواند که بگوید . حق "چیز" گفتنمان را هم که خواستند بگیرند به خیابان های انجمن آمدیم . خود تو هم با ما آمدی آنروز عرفان . "چیز" ما را دزدیده بودند تازه باهاش پز هم می*دادند !
و برای اولین بار در طول تمام تاریخ یک امت کاربر بخاطر گفتن یک "چیز" ساده سنگینترین هزینه*ها را داد .انجمن داشت از دست میرفت...خاطره ها داشت محو میشد ...دوستان داشت فراموش میشد ...اما تو نزاشتی ..تو نگرش داشتی ...تو تو بودی....
و ما سعی کردیم که هر "چیز"ی که به این مدت نگفته بودیم را بگوئیم . دیگر فرقی نمیکرد : بعضی رفقا که "چیز"ها را گفته بودند زندان شدند بعضی دیگر گفتند "چیز" و زندان شدند و بعد با هم رفیق شدیم .
مهم رفاقتمان بود . هر چند که بعضی*هایمان جانشان را بخاطر گفتن همین "چیز" دادند و ما خیلی دیر شده بود که می*خواستیم رفیقشان بشویم .
امروز بیشتر از چند ماه از آنموقع می*گذرد و ما هر روز رفقای بیشتری پیدا می*کنیم در انجمن....
هنوز و هر جا که باشیم و هر وقت که بهم برسیم می*گوئیم عرفان چقدر "چیز" برای گفتن داشت و ما حواسمان نبود . جداً چقدر "چیز" می*گفتی تو . امروز می*گویند که دشمنانت تو خارج انجمن می*خواهند تو را بگیرند
ولی خیالت راحت ، "چیز"ت را هم نمی*توانند که بگیرند !!!
یا علی..