شاید بارها برایتان پیش آمده باشد در مکانی تنها نشسته اید ناگهان یک ندای درونی به شما می گوید:"زودتر به منزل روید کسی در منزل منتظر شماست
شما هم به منزلتان بر میگردید با تعجب می بینید دوستتان در منزلتان به انتظار شماست یاشما دراید به کسی فکر می کنید در آن لحظه همان فرد به نزد شما می آید (این مثال را برای آن بیان کردم که بسیاری از شما ها با همچین موردی روبرو شدید) خوب دوستان شما اینگونه موارد را چگونه تشبیه می کنید یا جواب شما در این گونه موارد چیست؟
صاحب نظران و دانشمندان هر کدام در این موارد راهی برای تحلیل و اثبات آن پیش رو گرفته اند اما من در این جلسه بحثی را مطرح می کنم که به نظر خیلی ها به موارد بالا ربط دارد .
اما برویم سر اصل مطلب : در بیشتر مباحث متافیزیک انسان به سه قسمت تقسیم می شود 1-جسم 2-روح3-قسمتی مابین جسم و روح (پریسپری)
در رابطه با جسم و روح محققان هندی دست به یک سری تحقیقات زدند که در پایان به این نتیجه رسیدند که جسم وروح آدمی هر کدام در قالب جدا از هم قرار دارند و برای تأمین خواسته های خود بین آنها هیچگونه توافق ویکپارچگی وجود ندارد پس ما به این نتیجه می رسیم که برای ارتباط بین این دو نیاز به یک واسطه داریم که از جنس هر دو باشد و هر دو را به هم ارتباط دهد و میان آن دو قرار گیرد اما این واسطه چه نام دارد نام این موجود در ملل وعقاید مختلف عنوانهای متفاوتی دارد مثلا قالب مثالی- همزاد -هاله ودر میان ایرانیان باستان آن را بعنوان "فروهر" می شناختند اما امروزه در بین محققان بیشتر بنام"پریسپری" شناخته شده تر است .
سوالی که در اینجا مطرح می شود این است جنس پریسپری از چیست و چه کار های می تواند انجام دهد؟!
پریسپری حد واسط روح وجسم است دارای جسمی بسیار لطیف و رقیق وشفاف و خوشبوی دارد که هنگام خواب طبیعی یاهنگام خواب مصنوعی از بدن خارج می شودو در فضا به هر جا می رود وسرک می کشد.
اما پریسپری کاملا شبیه خود ماست یعنی قیافیه مثل ما دارد حتی بعضی ها معتقدند که دارای گوش قلب معده دست وپا و.... هست. پریسپری دارای حواس شبیه حواس ماست با این تفاوت که حواسهای او خیلی از ما قوی تر است و یعنی چیزهای را که ما نمیبینیم او میبیند چیزهای را که نمی شنویم او می شنود زمان برای او معنی ندارد یعنی در هر لحظه که بخواهد در هر مکان و جا حاضر می شود .
در یک لحظه در دو مکان مجزا می تواند باشد پریسپری جسم را بوسیله تارهای نامرعی به روح وصل می کند زمانی که این تارها از هم گسسته می شوند جسم ما از بین می رود (مردن) زمانی که ما در خوابیم پریسپری به عوالم دیگر سفر می کند. حال اگر در لحظه بیدار شدن او نتواند بخوبی به جسم برگردد ویا در هنگام بر گشت تعدادی از تارهای نامرئی پاره شوند ما دچار بیماریهای روانی یا جنون می شویم.
.................................................. ........................
راز ادوین درود
« ویلکی کالینز » از دوست خود « چارلز دیکنز » خواست که داستان های خود را تغییر دهد و مانند او داستان های جنائی بنویسد . دیکنز درباره این موضوع ماهها به دقت فکر کرد و بعد نخستین داستان و تنها داستان خود را به این شیوه نوشت . داستانی به نام « راز ادوین درود » . او با یک مجله قراردادی بست که داستان او به صورت یک پاورقی به مدت یکسال در مجله چاپ شود . و عجیب آن بود که برای نخستین بار در زندگی اش اصرار داشت که قرارداد طوری تنظیم شود که در صورت مرگ حق الزحمه او به ورثه اش تعلق گیرد .
در سال 1870 ، دیکنز در گذشت در حالی که تنها شش داستان را نوشته بود . خوانندگان داستان های او منظور دیکنز را از این کار نمی دانستند . آیا دیکنز مرگ خود را پیش بینی کرده بود ؟ این رازی بود که او با خود به گور برده بود و هیچگونه یادداشتی از خود برجا نگذاشته بود که سرنخی برای این راز باشد . اما جواب سوالات آنها در راه بود . یکسال بعد از مرگ دیکنز یک چاپچی جوان و خوش قیافه وارد شهر « ورمونت » شد . اسم این جوان « توماس پ. جیمز » بود . جوانی راحت طلب بنظر می رسید ، اما در کار چاپ مهارت داشت. بعد از چند روز اتاقی از یک خانم جوان اجاره کرد و به زودی فهمید که در آن خانه خانم مسنی زندگی می کند که کارش احضار روح بود و این کار در آن زمان خیلی رواج داشت .
توماس به مدت یکسال در اتاق این زن در مراسم احضار روح شرکت می کرد . در سوم اکتبر سال 1872 جیمز به صاحبخانه خود گفت که او با روح چارلز دیکنز در تماس بوده است و نویسنده بزرگ به او اجازه داده که داستان ناتمام « راز ادوین درود » را به پایان برساند .
صاحبخانه جیمز که زن بسیار خوبی بود از حرف های او متعجب شده بود و مایل بود به این جوان که تا این اندازه نسبت به چارلز دیکنز علاقه دارد ، کمک کند . از اینرو به او گفت تا زمانیکه به تکمیل کردن داستان ناتمام چارلز دیکنز می پردازد ، می تواند به طور رایگان در آنجا اقامت داشته باشد . شاهدان بیشماری گواهی دادند که جیمز روی یک صندلی می نشست و ساعت ها به عالم خلسه فرو می رفت . بعد از آن دیوانه وار شروع به نوشتن می کرد . او به دوستش می گفت که هیچ چیزی از خودش نمی نویسد و فقط مطالبی را که چارلز دیکنز در عالم خلسه به او می گوید ، می نویسد .
بعضی اوقات مطالبی که می نوشت به اندازه ای زیاد بود که چند صفحه می شد و بعضی اوقات چند خط هم نمی توانست بنویسد . بنظر می رسید که ارواح گاهی در انتقال مطالب دچار اشکال می شوند و شاید به خاطر این بود که این جوان لاابالی فکرش متوجه چیز دیگری می شد وروح چارلز دیکنز مجبور بود هر کجا هست منتظر بماند !
عاقبت این ماجرای شگفت انگیز به گوش دیگران هم رسید و روزنامه نگاران فورأ آن را نوعی شیادی و لاهبرداری خواندند که بالاخره دست این شارلاتان جوان رو و کار او با شکست روبرو خواهد شد . اما آنها اشتباه می کردند زیرا در کمتر از یکسال در 31 اکتبر 1873 کتاب جیمز منتشر شد حتی نویسندگان بزرگ دنیا از انتشار این کتاب دچار حیرت شده بودند . این کتاب به شیوه ای نوشته شده بود که انگار خود دیکنز آن را نوشته است و یا آنطور که جیمز ادعا می کرد دیکنز به او دیکته کرده است .
جیمز جوان یک شبه به عنوان یک شخص ادبی معروف شد . یکی از روزنامه های « ماسا چوست » او را جانشین شایسته ای برای چارلز دیکنز معرفی کرد . یکی دیگر از روزنامه ها نوشت جیمز بدون کمک دیکنز قادر نبود این کتاب را بنویسد . اینکه به او الهام شده و یا بطریق دیگری این کار را انجام داده بر ما روشن نیست .
« سر آرتور کانن دویل » نویسنده و خالق معروف شخصیت شرلوک هولمز در حدود پنجاه سال بعد به بررسی در مورد کار عجیب توماس جیمز پرداخت . و در دسامبر 1927 مقاله ای در مجله « فورت نایتلی ریویو » چاپ کرد . در این مقاله دویل نوشت که جیمز نشان داده که هرگز ذوق و استعداد ادبی چه قبل و یا بعد از انتشار کتاب نداشته است . در سن 13 سالگی بعد از پایان دوره ابتدائی ترک تحصیل نموده ولی با این وجود چطور جیمز توانسته از کلمات و شیوه چارلز دیکنز مشهور در نوشتن کتاب استفاده کند ، جای بسی شگفتی بود . نوشتن چنین کتابی از کسی با معلومات کم که در یک چاپخانه کار می کرد ، کاری فوق العاده بود .
دویل در آخر مقاله خود نتیجه گفت : اگر کاری که جیمز انجام داده واقعأ تقلید از شیوه نگارش دیکنز باشد ، باید آن را کاری فوق العاده بنامیم زیرا بر خلاف کسانی که از آثار دیگران تقلید می کنند کار او عاری از مبالغه از نوشته اصلی بوده است .
اما عاقبت توماس جیمز ، چاپچی جوان چه شد . او همانطور که از قله معروفیت به سرعت صعود کرد چند سال بعد ستاره اقبال او افول کرد و در گمنامی درگذشت .
در بعضی از کتابخانه ها هنوز نسخه هائی از کتاب راز ادوین درود نوشته توماس جیمز وجود دارد . رازی که راز شگفت انگیزی در خود داشت