درودی دوباره
در ادامه ی نبرد آرت میزیوم میرسیم به نبرد سالمیس...[برای مشاهده لینک ها شما باید عضو سایت باشید برای عضویت در سایت بر روی اینجا کلیک بکنید]
2-[برای مشاهده لینک ها شما باید عضو سایت باشید برای عضویت در سایت بر روی اینجا کلیک بکنید]
خوندیم که
یونانی هایی که در سالمین جمع شده بودند بالاخره تصمیم گرفتند در همین سالمین جلوی ایرانی هارو بگیرند ، اما عده ای از یونانی ها فکر میکردند که در سالمین شکست میخورند ، بنابراین سوار کشتی های خود شدند و سالمین رو ترک کردند .
نیروی دریایی ایران به سامیس رسید .
"سالمیس یک جزیره ای است که از خشکی به وسیله ی یک تنگه خدا میشه "
فرمانده یونانی ها برای جلوگیری از پراکنده شدن یونانی ها تصمیم گرفت جنگ سریع تر شروع شود بنابراین شخصی را پیش خشایارشا فرستاد و اون شخص به خشایارشا گفت که یونانی ها در حال فرار هستند و هر چه زودتر بهشون حمله کنید و سپاهیان ایران هم باور کردند ! و نبرد آغاز شد ....
کشتی های ایرانی فرصت منظم شدن پیدا نکردن ، کشتی های یونانی به ایرانی ها حمله کردند و تلفات بسیار زیادی به ایرانی ها وارد شد چون 1- ایرانی ها شنا بلد نبودند ! 2- به خاطر شروع سریع جنگ نتونستن به نظم در بیان .
در این بین ، زنی به نام "آرت میز " که فرمانده ی یکی از کشتی های ایرانی بود ، به یونانی ها حمله کرد و یکی از کشتی های یونانی هارو غرق کرد ، بعدش فرار کرد و محاصره شد با کشتی های یونانی ها ولی باز هم گریخت و به ساحل رسید و یونانی ها هم دنبال او رفتند ولی نتوانستند او را پیدا کنند ...
در این جنگ تعداد زیادی از سربازان خشایارشا کشته شدند از جمله برادر ِ او .
×××××
نبرد پلاته ...
بعد از شکست در سالمیس ، خشایارشا به آسیا برگشت ، مردونیه ( فرمانده ی ارتش ایران) از خشایارشا خواست که او و ارتشش در اینجا بمانند و قول داد که یونانی هارا شکست میدهد و خشایارشا هم قبول کرد و خودش به همراه باقی ِ کشتی ها به آسیا برگشت .
زمستون بود و مردونیه قصد داشت جنگ را تا بهار آغز نکند ولی به خاطر کمبود آذوقه عده ای از سربازانش تلف شدند !!
مردونیه نامه ای به اسکندر مقدونی فرستاد ( پدر بزرگ آن اسکندر مقدونی معروف ) و از او خواست که یونانی هارا تشویق کند که با ایرانی ها عهد نامه ای امضاء کنند و در مقابل ایرانی ها معابد سوخته شده ی یونانی هارا بازسازی کنند و زمین های تصرف شده ی آن هارا بهشان برگرداننند...
اما یونانی ها قبول نکردند
سپس مردونیه به آتن حمله کرد و آن جا را دوباره تصرف کرد
در محلی به نام اری تز با فرماندهی ماسیس تیس که فرمانده ی سواره نظام ها بود نبردی شکل گرفت ، فرمانده ی ایرانی جانانه جنگید و تلفات بسیار زیادی به یونانی ها وارد کرد ، اما در میان جنگ اسبش زخمی شد و سردار ایرانی رو محکم به زمین کوبید و یونانی ها که دیدند سردار ایرانی روی زمین افتاده است محاصره ش کردند و اورا کشتند ، سواره نظام ایران فرمانده ی خود را از دست داد و قاعدتا باید از هم پاشیده میشد اما ایرانی عقب نکشیدند و بدون فرمانده باز هم حمله کردند به یونانی ها که جسد فرمانده ی خود را پس بگیرند اما موفق نشدند و یونانی ها به پلاته پناه بردند ....
"پلاته محلی هست که منابع آب فراوانی داشت و از همه نظری برای یونانی ها مناسب بود "
مشاوران مردونیه به مردونیه گفتند که ارتش با کمبود آذوقه مواجه است و باید زودتر جنگ را شروع کنیم ، مردونیه به پیشنهاد یکی از اهالی تب ( تب محلی بود که مردونیه در آن جا استحکام دفاعی تشکیل داده بود ) یکی از محل های عبور آذوقه ی یونانیان را بست و آذوقه ی بسیار زیادی به دست آورد ...
یکی از مشاوران مردونیه اومد بهش گفت که ما بریم پول بدیم و از یونانی ها آذوقه بخریم و شاید با پول عده ای از آن هارا هم حتی طرفدار خود کنیم ، مردونیه این پیشنهاد را نپذیرفت و گفت که باید مردانه بجنگیم ...
فردای آن روز جنگ شروع شد ، ایرانی ها با فرماندهی مردونیه تاختند ، تلفات سنگینی به یونانی ها وارد کردند و یکی از چشمه های آب ِ تامین کننده ی یونانی هارا هم تصرف کردند و یونانی ها فرار کردند و مجبور به عقب نشینی شدند و مردونیه دستور داد آن هارا تعقیب کنند ....
در حالی که همه چیز به نفع ایران پیش میرفت ، لاسدمونی ها به ایرانیان حمله کرده و به خاطر نبود سلاح ِ کافی در ایرانی ها ، ایرانی ها از لاسدمونی ها شکست خوردند ....
و مردونیه ، فرمانده ِ ایران کشته شد ، ایرانی ها فرار کردند و به سنگرهای خود برگشته و استحکامات دفاعی را منظم تر کرده و اماده ی دفاع شدند اما لاسدمونی ها و یونانی ها به آن ها حمله کردند و استحکامات رو از بین بردند و اردوگاه ایرانی هارا غارت کردند ، سپس یونانی های به تب حمله کرده و ایرانی های تب را به خاطر ایرانی بودن کشتند ! ، ارته باذ یکی از فرمانده های ایرانی بود که موقعی که باید به کمک مردونیه میامد این کار را نکرد و حتی علاقه ای به جنگ با یونانی ها نداشت و سپاه ایران شکست خورد و به هلس پونت رفتند ...
××××××
نبرد میکال ...
یونانی ها هلس پونت را محاصره کردند ولی ایرانی ها دلاورانه جنگیدند و یونانی ها هرگز نتوانستند شهر را تصرف کنند و ایرانی ها مرتبا تلفات زیادی به یونانی ها وارد میکردند ...
پاییز فرا رسید و آذوقه ی ایرانی ها کم کم تمام شد ، و بالاخره آذوقه ی ایرانی ها تمام شد و یونانی ها شهر را تصرف کردند و با غنایم جنگی زیادی به کشور خود بازگشتند ...
×××××
امیدوارم لذت برده باشید .
به زودی مستندات نبرد هخامنشیان با اسکندر مقدونی رو براتون شروع میکنم به نوشتن .






پاسخ با نقل قول





علاقه مندی ها (Bookmarks)