- این مقاله میشه گفت طولانیه. اما به همه کسایی که هوادار مورینیو هستن و می خوان چگونگیشکل گیری خاص ترین مربی دنیا رو بدونن، پیشنهاد می کنم کل این مقاله رو بخونن. مطالبش هم به هیچ عنوان خسته کننده نیست و به نوعی شیرین و جالب هم هست ،،،
- در فصل 1996/97، بارسلونا با سرمربیگری بابی رابسون راهی بیلبائو شد تا در مقابل تیم معروف اتلتیکو بیلبائو قرار بگیره. 2 تیمی که به هیچ عنوان آبشون توی یک جوب نمی رفت و در گذشته، درگیری های زیادی داشتن. سرمربی اون زمان اتلتیکو، لوییز فرناندز بود. بازیکن سابق تیم ملی فرانسه که تبدیل به اولین مربی تاریخ کشورش شده بود تونسته بود یک جام معتبر اروپایی رو - با هدایت پاریس سن ژرمن - کسب کنه.
- لوییز به خشونت خاص خودش معروف بود.به رفتار های عجیب و خشونت بار خودش. شخصی که هم داخل زمین و بیرون زمین و در نقش یک مربی، همیشه یک خشونت ذاتی رو همراه خودش داشت. یک شخصیت خشن که باعث می شد خیلی ها ازش بترسن. اون بازی رو تیم اتلتیکو 2-1 برد و لوییز هم جنگ های روانی زیادی رو در حین بازی بر علیه نیمکت بارسلونا انجام داد. اما بابی رابسون، به عنوان سرمربی بارسا هیچ جوابی به این جنگ های روانی نمی داد. بلکه این جوون سرکش و ناشناخته ی کنار دستش بود که بار ها و بارها در مقابل جنگ های روانی لوییز فرناندز وایساد و به حرکاتش عکس العمل نشون داد. هوادار هایی که پشت نیمکت قرار داشتند متعجب- از اینکه این بچه - کی هس، به دعوای های 2 نیمکت نگاه می کردن و فرناندز هم دست کمی از اونا نداشت! برای اون غیر قابل هضم بود که یک جوون ناشناخته، جلوش قد علم کنه.
- اون جوون کسی نبود جزء خوزه مورینیویی که تازه وارد 33 سالگی شده بود. مورینیو تو اون بازی رو دست فرناندز بلند شده بود و با روش خودِ فرناندز، با اون و تیمش میجنگید. بارها به صورت عجیب به تصمیمات داور اعتراض می کرد، کنار زمین فریاد می کشید، با کادر فنی حریف دهن به دهن می شد و کار رو تا جایی پیش برد که فرناندز به سمتش یورش برد و اونو به سمت نیمکت هل داد. فرناندز حتی با کسی که تا اون روز نمیشناختتش، وارد درگیری لفظی هم شد. برای فرناندر این سوال پیش اومده بود که تو، یک الف بچه، می خوای تو روی من وایسی ؟!
- حتی قبل از بردن اروپا به همراه پورتو، قبل از تبدیل شدن به آقای خاص در چلسی، قبل از تاریخ سازی در ایتالیا و بدست اووردن اولین 3 گانه برای یک تیم ایتالیایی، قبل از نفر اول شدن در دانشگاه فوتبالِ دنیا رئال مادرید، قبل از بازگشت شکوه آمیز به چلسی و قهرمانی دوباره با این تیم، یک تکبر و اعتماد به نفس بزرگ همراه خودش داشت. یک آدم مغرور که سال ها بعد قله های موفقیت رو طی کرد و در اون زمان ، مقابل فرناندزِ عصیانگر ایستاد. اون هم بدون توجه به اینکه فقط یک مربی به حساب میاد. اون روز خوزه خوش شانس بود که توسط بهترین دوستش در تیم، یعنی " جوزپ گواردیولا " از دست اعضای کادر فنی اتلتیکو نجات پیدا کرد و بلایی سرش نیومد.
- مورینیو تابستان سال 1996 به همراه بابی رابسون، کسی که 4 سال در تیم های پورتو و اسپورتینگ باهاش کار کرده بود، وارد بارسلونا شد. در اون زمان حس بدی بین هوادار ها در مورد این زوج جدید وجود داشت. اونا به تازگی با مربی افسانه ای خودشون یعنی یوهان کرویف - کسی که اونا رو 4 بار قهرمان لیگ و برای اولین بار قهرمان اروپا کرد - خداحافظی کرده بودن و حس خوبی نسبت به مربی جدید و دستیارش نداشتن. حرف های زیادی در مورد این زوج زده می شد ولی بابی رابسون خوشبختانه به دلیل بلد نبودن اسپانیایی، این حرف ها رو نمی فهمید. اما خوزه مورینیو در طرف مقابل، کاملا این حرف ها رو میشنید و می فهمید.
- مورینیو خیلی سریع زبان اسپانیایی خودش رو تقویت کرد. کاری که انجامش برای یک جوون پرتغالی خیلی راحت تر بود تا یک پیرمرد انگلیسی. اما این برای خوزه کافی نبود. خوزه زبون تخصصی کاتالانی ها هم یاد گرفت تا اون رو هم مثل زبان اسپانیایی، ایتالیایی، انگلیسی،فرانسوی و پرتغالی قشنگ بفهمه و صحبت کنه. جوزف نونز، رییس باشگاه بارسلونا اون زمان به دلیل همین ویژگی، به مورینیو لقب مترجم رو داد. لقبی که در رسانه ها همه گیر شد و همه مورینیو رو به عنوان یک مترجم شناختند. در حالی که این فرضیه کاملا غلط بود.
- بارسلونا بابی رابسونی رو که در پورتو موفق بود می خواستن. اما تمایلی به جذب خوزه مورینیو نداشتن. اونا رومان الکسانکو، اسطوره باشگاهشون رو که در سال 93 از فوتبال خداحافظی کرده بود رو به بابی رابسون- به عنوان دستیار - پیشنهاد کردن. اما بابی رابسون به جوون پرتغالی خودش اعتماد کرد و اونو کنار دست خودش نشوند. البته همون موقع و حتی هم اکنون ، پست دقیق مورینیو در باشگاه نامعلوم بوده و هست !
- " اون اولش وقتی به اینجا اومد یک مترجم بود. اما در عین حال کمک مربی تیم هم بود. 2 تا پست که اصلا با هم جور در نمیومدن و همین، باعث ایجاد مسئله های زیادی تو کنفرانس های مطبوعاتی باشگاه شده بود. خوزه علاوه بر ترجمه کردن حرف های بابی رابسون برای خبرنگارا، صحبت های فنی هم می کرد و نظر خودش رو می داد.خیلی هم مراقب رییسش بود و بارها به خاطرش با رسانه ها درگیر شد. واس همین ما مجبور شدیم نزاریم دیگه نقش مترجم رو در کنفرانس های مطبوعاتی بازی کنه. " این حرف های یکی از اعضای مدیریت بارسلونا در اون زمان، در مورد نقش مورینیو توی تیم هستش.
- اما یکی از خبرنگار های حاظر در اون زمان نظر متفاوتی رو در مورد مورینیو می ده : " مورینیو اولین کنفرانس خبری بابی رابسون رو تو یک مسابقه در پیش فصل در هلند رو ترجمه کرد. اما خب اصلا نمی شد به اون حرف ها گفت ترجمه ! چون خوزه مورینیو تو صحبت هاش، حرف های شخصی خودش رو خیلی دخیل می کرد. خیلی از خبرنگار ها هم انگلیسی می دونستن و می فهمیدن که چه اتفاقی داره میفته. اونا فهمیده بودن که خوزه داره حرف های رابسون رو اونطوری که می خواد ترجمه می کنه و ارائه میده. همینا باعث شد که مورینیو دیگه تو کنفرانس های خبری نقش مترجم رو بازی نکنه و دایره ی مترجم بودنش، به رختکن تیم محدود شد. " می شه گفت صحبت های رابسون در اون زمان مثل یک شات گان بود، اما مورینیو اونا رو مثل یک کلت کمری دقیق و حساس عرضه !!
- رابطه رابسون و مورینیو به خاطر قدرت زبانی مورینیو در سال 92 شکل گرفت. جایی که رابسون راهی اسپورتینگ شده بود و خوزه به عنوان دستیار در کنارش قرار گرفت.البته باید گفت این سوسا چینترا، مدیر جدید باشگاه اسپورتینگ بود که مورینیو رو کنار رابسون نشوند. اما رابسون هم مخالفتی با این موضوع نداشت . رابسون در مورد حظور مورینیو در اون زمان کنار خودش گفته : " خوزه یک جوون با شخصیتی بالا بود که قرار بود به دلیل زبان انگلیسی خوبش و دید فوتبالی قابل تحسینش، هوای من رو تو اسپورتینگ داشته باشه. اون یک معلم مدرسه بود و پدرش فیلیکس مورینیو، انقدر خوب بود که تونسته بود به همراه باشگاه ویتوریا- که بعد ها مدیر عاملش هم شد - به عناوین زیادی برسه.خوزه می خواست ثابت کنه یک دستیار فوق العادست و این کار رو هم انجام داد. اون همیشه هوای من رو وقتی که می خواستم با بازیکنانم - در 3 باشگاهی که با اون بودم - ارتباط برقرار کنم داشت. من هر موقع بهش نیاز داشتم، اون اونجا بود. حتی اگه این به معنی بود که گاهی اوقات خودش رو به عنوان نفر اول و جلوتر از من نشون بده."
- مانوئل فرناندز، کمک مربی اول اون زمان اسپورتینگ در یک مصاحبه اعلام کرد که مورینیو در اوایل حظورش تو لیسبون، بیشتر نقش یک مترجم رو بازی می کرد. مترجمی که " همیشه خبر های خوبی برای رابسون نداشت. " رابسون در مورد مترجمی مورینیو اظهار داشت : " اون حرف هایی رو برای من ترجمه می کرد که بازیکنا با هم می زدن و من، در اصل نباید ازشون خبر دار می شدم ! "
- اسپورتینگ در صدر جدول قرار داشت اما یک شکست در رقابت های اروپایی سال 93 مقابل سالزبورگ همه چیز رو عوض کرد. رییس باشگاه در راه بازگشت و داخل هواپیما رفت و شروع به انتقاد از بازیکنا، عوامل فنی و هوادار ها کرد. رابسون که متوجه حرف های اون نمی شد از مورینیو پرسید که رییس چی داره می گــ.ــه و مورینیو در حالی که خجالت زده بود گفت : " رییس داشت می گفت که عملکرد امروز ما یک فاجعه به حساب میومد و در شان اسپورتینگ نبود. و اینکه وقتی به خونه برگردیم، یک صحبت جدی با آقای رابسون خواهم داشت . "
- این اتفاق افتاد. در اولین جلسه تمرینی بعد از بازگشت تیم، رییس باشگاه به بدترین شکل ممکن و در جلوی چشم همه، به بابی رابسون تاخت و اونو مورد انتقاد قرار داد. بابی رابسون اون روز برای اولین بار در عمرش از باشگاهش اخراج شد. و سریع بعد از اون، کارلوس کیروش، رفیق رییس باشگاه جایگزین این مربی شد. مورینیو در اون زمان، برای دومین بار طعم بی رحم بودن فوتبال رو چشید. اولین بارش کی بود ؟ زمانی که در 10 سالگی و در ناهار کریسمس باشگاه، پدرش از باشگاهش اخراج شد. !
- سریع بعد از اخراج از اسپورتینگ، پورتو پیشنهاد خودش رو برای به خدمت گرفتم رابسون ارائه کرد. بابی رابسون هم بعد از مشورت با خوزه مورینیو و کسب اطلاعات در مورد پورتو، به این تیم پیوست و خوزه مورینیو رو به عنوان دستیار خودش معرفی کرد. کسی فکرش هم نمی کرد یک جوون 30 ساله، در این مدت زمان کوتاه، چنین اثر بزرگی روی بابی رابسون بزاره. مورینیو یی که به دلیل تسلطش به زبان انگلیسی در کادر فنی اسپورتینگ حظور داشت، به یکباره تبدیل به دستیار اول این مربی شد.یکبار بابی رابسون تصمیم گرفت مورینیو رو برای کشف استعداد و به عنوان استعداد یاب، به سفر بفرسته. اتفاقی که رابسون در موردش در سال 2005 گفت : " اون رو فرستادم رفت و وقتی برگشت، یک پرونده مفصل و فنی به دست من داد. محشر بود ! بهترین چیزی بود که تا اون روز من دریافت کرده بودم. اون در اوایل 30 سالگیش بود، بدون اینکه در کنار مربی یا بازیکن حرفه ای به عنوان دستیار کار کرده باشه، گزارشی به من داد که تا اون زمان مثلش رو ندیده بودم ! "
- به همین دلیل همیشه و در تمام تیم هایی که مورینیو در اون ها به عنوان سرمربی مشغول بوده، استعداد یاب ها سخت ترین کار رو داشته و دارن. اگر پرونده ای که دست مورینیو می رسه مفصل و جامع نباشه، اون استعداد یاب حسابی توسط مورینیو سرزنش میشه. دلیل این سختگیری در قضیه استعداد یابی، به این بر میگرده که مورینیو خودش یک استعداد یاب فوق العاده به حساب میومد. کاری که از 14 سالگی شروع کرده بود و برای پدرش استعداد یابی می کرد. در 15 سالگی پدرش به اون گفت که به فکر فوتبال بازی کردن نباشه چون آینده ای براش نداره. اما جواب مورینیویِ کوچک چیز دیگه ای بود : " من میخوام مربیِ فوتبال بشم . " البته خوزه یک مدت کوتاه به صورت حرفه ای فوتبال بازی کرد. اونم در تیم آلبیت در لیگ دسته دوم پرتغال.
- در 23 سالگی، خوزه مورینیو دانش فوتبالی خودش رو گسترش داد و در کلاس های مربیگری مختلفی شرکت کرد. کلاس های که برخی زیر نظر فیفا بودن و برخی زیر نظر فدراسیون اسکاتلند. جایی که اندی روکسزبرگ تونست تاثیر زیادی روی مورینیو بزراه این مربی رو از لحاظ تاکتیک های تمرینی و داخل زمین به سطح های بالایی برسونه. خوزه مربیگری خودش رو از تیم جوانان ویتوریا شروع کرد و بعد از اون به عنوان مربی بدنساز در تیم دسته دومی آمادورا مشغول به کار شد. برای همین مورینیو زمانی که در کنار رابسون قرار گرفت و برای اولین بار این مربی رو در فرودگاه دید، چندان با فضای مربیگری و فوتبال غریبه نبود. ویکتور بایا سنگربان مشهور پرتغالی در مورد مورینیو گفته : " من خیلی وقته که مورینیور و میشناسم. اون روش خاص خودش رو برای سازماندهی تیم و برقراری ارتباط با بازیکنای خودش داره. خیلی هم خوب متوجه می شه که بازیکناش چه سبک بازی کردنی رو دوست دارن. "
- رابسون و مورینیو در پورتو با مشکلاتی هم روبرو شدند. برای مثال تصادف شدید هافبک این تیم یعنی روی فیلیپه و مرگ این بازیکنِ 26 ساله. اما داخل زمین همه چیز خوب بود. اونا تا نیمه نهایی لیگ قهرمانان سال 1994 پیش رفتند و در مقابل یوهان کرویفِ بارسلونا قرار گرفتند.بازی ای که بارسا 3-0 پیروز شد اما باعث شد بارسایی ها رابسون رو خوب زیر نظر بگیرن و به دنبالش بیوفتن. رابسونی که در پورتو، 2 قهرمانی لیگ و یک قهرمانی جام حذفی رو به ارمغان اوورد.
- بارسلونا در سال 1996، به صورت رسمی با رابسون وارد مذاکره شد و پیشنهاد همکاری خودش رو به این مربی ارائه کرد. پیشنهادی که رابسون بعد از مشورت با مورینیو، باهاش موافقت کردن و به اتفاق هم، راهی بارسلونا شدند ،،،،
- خوزه مورینیو یِ جوان به همراه بابی رابسون راهی بارسلونا شد. بابی رابسونی که خوزه سال ها بعد در موردش اظهار کرد : " من خیلی بهش مدیونم. وقتی اون به پرتغال اومد من توی فوتبال هیچی نبودم.اون به من کمک کرد تو 2 باشگاه خوب کار کنم و بعدش هم من رو به یکی از بزرگترین باشگاه های دنیا برد. من و اون خیلی با هم فرق داریم، اما من از رابسون یاد گرفتم که چطوری یک مربی بزرگ باشم . "
- توی بارسا کار این 2 نفر خیلی سخت بود. کرویف سرمربی سابق این تیم طبق گفته ی بابی رابسون یک سبک فوق العاده رو وارد بارسلونا کرده بود. سبکی که خودش در آزاکس اختراع کرده بود و هوادار ها از دیدنش لذت می بردن . به همین دلیل فشار بر روی این 2 نفر مخصوصا رابسون زیاد بود. رابسون این احتمال رو می داد که به باشگاه دوباره و خیلی زود، سکان هدایت تیمش رو به یک مربی هلندی دیگه بسپره.
- رابسون خیلی خوب نتونست خودش رو با شرایط وفق بده. اما خوزه مورینیو خیلی خوب تونست در تیم جا بیفته و جایگاه خودش رو استحکام ببخشه.سانتی گیمینز خبرنگار و کارشناس مطرح دنیای فوتبال در مورد خوزه مورینیویی که در بارسا حظور داشت گفته : " وقتی خوزه توی بارسا حظور داشت، کلا یک آدم دیگه ای بود. یک آدمی که خیلی به خبرنگار ها نزدیک بود. بازیکنا هم خیلی دوستش داشتن و بهش احترام می زاشتن. درست مثل خبرنگار ها." لو مارتین نویسنده El Pais هم اظهار داشته : " اون همیشه قبل از بازی های اروپایی که در زمین حریف بود، شب قبل از بازی با ما بیرون میومد. همیشه هم حظور گرم و خوبی داشت و مثل یک عموی دوست داشتنی با ما رفتار می کرد.زمان باعث تغییر میشه اما این مورینیویی که من الان در مقابل خبرنگار ها و دوربین ها می بینم، کلا یک آدم دیگه هست . "
- مارتین خاطرات جالبی هم با خوزه مورینیو تجربه کرده که به تعریفشون پرداخته : " یک بار من و خوزه به همراه یک عکاس راهی بلگراد شدیم تا بازی تیم رد استار- رقیب بارسا در اروپا - رو از نزدیک ببینیم و آنالیز کنیم. اون زمان مردم با دولتشون دچار مشکل شده بودن اما توی سفر ما همه چی خوب و خوش بود. یادمه ما با خوزه شوخی می کردیم و بهش می گفتیم که تو زن بابی رابسون هستی. از بس همه جا باهاش می ری !! اونم می خندید و می گفت تو سفر بعدی خواهر خودت رو بیار تا ببینی حرفت حقیقت داره یا نه !!! همیشه هم یک جمله ای رو که خوزه بهم گفت یادم می مونه. من وقتم رو صرف فکر کردن به آدم هایی که عاشق من هستن یا ازم متنفرن نمی کنم. یک روز هم یادمه چرخ ماشین ما پنچر شد. نه من و نه عکاس همراهمون بلد نبودیم چرخ رو عوض کنیم. مورینیو عصبی شده بود و فحش می داد و می گفت این کار یه نفر هستش که فهمیده ما برای آنالیز تیم رد استار به اینجا اومدیم. با این حال تو همون حال عصبی شروع به کار کرد و چرخ ماشین رو خیلی سریع عوض کرد."
- تو بارسلونا همه مورینیو رو خوزه صدا می زدن. البته کسانی که خیلی باهاشصمیمی بودن به گفتن Ze بسنده می کردن و اونو Ze خطاب میکردن. مورینیو در اسپانیا به همراه همسر خودش در محل سیتگس ساکن بود. درست کمی اونور تر هم بابی رابسون به همراه همسر خودش در سکونت بودن و همین باعث میشد در زمان های غیر فوتبالی هم این 2 نفر به هم نزدیک باشن. نزدیکی ای که باعث شده بود ماتیلدا، همسر خوزه مورینیو هم کمک های زیادی به بابی رابسون و همسرش کنه. او غذاهای زیادی رو درست می کرد و رابسون ها رو به خونه خودشون دعوت می کرد تا غذا رو در کنار هم بخورن.
- در نیوکمپ، بابی رابسون همیشه فاصله حرفه ای خودش رو با بایکنان تیمش حفظ می کرد. اما خوزه مورینیو خیلی به بازیکنان تیمش نزدیک بود. همزبونی خوزه مورینیو با ستاره ی برزیلیه اون زمان بارسلونا یعنی رونالدو، و رفاقت و نزدیکی ای که این 2 با هم داشتن، باعث شده بود این بازیکن بهترین سال های بازی خودش در سطح باشگاهی رو ارائه بده و کمک زیادی به بارسلونا کنه. در کنار رونالدو هم رهبر تیم قرار داشت. یعنی پپ گواردیولا. کاپیتانی که ساعت ها در کنار مورینیو مینشست و با اون شروع به بحث های فوتبالی و فنی می کرد. خودِ پپ در این مورد گفته : " ما خیلی با هم صحبت می کردیم. مخصوصا وقتی در مورد تاکتیک های خودمون و حریف شک و شبهه هایی بود.صحبت می کردیم و اطلاعات رو بین خودمون رد و بدل می کردیم. اما خب این باعث نمی شد رابطه ی ما تغییر کنه. اون کمکِ آقای رابسون بود و من فقط یک بازیکن. " سال ها بعد و زمانی که این 2 نفر در سال 2011 با هم درگیری پیدا کردن، گواردیولا در جواب این سوال که شما رابطه ای دوستانه با خوزه در بارسا داشتید اظهار کرد : " رابطه ای دوستانه ؟ ...خب نه ! رابطه ی ما دقیقا دوستانه نبود. بهتر میشه اگه بگیم رابطه ای کاری بین ما در جریان بود. "
- اما راز رخنه کردن خوزه مورینیو در بین ستاره های اون زمان بارسا چی بود ؟ خود خوزه این راز رو فاش کرده : " شما نمی تونید کمکی در مورد ایجاد رابطه کنید مگر اینکه نوع و چگونگی رابطه ایجاد کردن رو یاد بگیرید. چیزی که باعث میشه شما انسان شناسی بهتری هم بشید.بازیکنانی در اون سطح حرف شما رو به این دلیل یک مربی یا سرمربی تیم هستید قبول نمی کنن. شما باید به اونا ثابت کنید که دارید حرف درستی می زنید. الان دیگه اون جمله ی قدیمی که " مربی هر چی بگه درسته " از بین رفته و قابل قبول نیست. حداقل برای یک بازیکن با سطح توانایی بالا و حاظر در یک باشگاه حرفه ای از بین رفته. باشگاهی مثل بارسلونا.مربی یک راهنما به حساب میاد. شما شواهد رو پیدا می کنید و بهشون نشون می دید، اونا هم ازش استفاده می کنن.سبک کاری من راهنمایی بازیکنان و کشف چیز های جدید درون اوناست. "
- بازیکنا از دقت مورینیو به مسائل ریز و جزئی لذت می بردن. دقتی که در جلسه های آنالیز ویدئویی قبل از بازی ها خودشون رو نشون می دادن. لورن بلانک، سرمربی فعلی تیم پاریس سن ژرمن و قهرمان سابق جهان، همیشه ویدئو های آنالیز فنی مورینیو رو تهیه می کرد و اونا رو بارها در خونه تماشا می کرد تا حریف رو به خوبی بشناسه. بازیکنانی هم که به این مسائل دقت نمی کردن، خیلی سریع توسط مورینیو سرزنش می شدن. برای مثال رونالدو که یکبار مورینو بهش گفت : " این اصلا خوب نیست که تو توی هر بازی یک گل زیبا بزنی و بعدش 80 دقیقه توی زمین استراحت کنی ! "
- بابی رابسون 3 قهرمانی - در تنها سال حظورش در بارسلونا - تجربه کرد. جام حذفی، سوپــ.ــر کاپ اسپانیا و لیگ اروپا. اما آخر فصل از این تیم کنار گذاشته شد تا فن خال، یک مربی هلندی دیگه هدایت تیم بارسا رو بر عهده بگیره. اتفاقی که رابسون پیش بینی می کرد در انتهای فصل بیفته. و این به معنی پایان زوج رابسون - مورینیو بود ،،،
- " من چیز های زیادی رو از بابی رابسون یاد گرفتم مهمترینشون هم این بود که وقتی که برنده شدی، فکر نکن بهترینی. وقتی هم که شکست خوردی نباید فکر کنی به هیچ دردی نمی خوری.بابی رابسون علاقه ای به مطالعه در مورد سیستم و ترکیب ها نداشت و علاقه ای به تنظیم تمرین ها هم از خودش نشون نمی داد. رابسون مربی داخل زمین بود. مربی ای که در طول بازی به صورت مستقیم با بازیکناش ارتباط برقرار می کرد. همچنین مربی ای که معتاد حمله کردن بود. اگه زمین بازی رو به 3 قسمت تقسیم کنیم، می تونم بگم توجه اصلی بابی رابسون رو یک سوم دفاعی تیم حریف بود. و این باعث می شد من توی تیم بیشتر به مسائل دفاعی برسم و مسئول سازماندهی خط دفاع تیم باشم " مورینیو در مورد بابی رابسون ،،،
[برای مشاهده لینک ها شما باید عضو سایت باشید برای عضویت در سایت بر روی اینجا کلیک بکنید]
- بابی رابسون بارسلونا رو ترک کرد، اما خوزه مورینیو در این تیم موندنی شد. البته خودش تصمیم داشت به پرتغال برگرده و سرمربی گری رو شروع کنه اما رابسون اونو متقاعد کرد که در کنار فن خال بمونه یا حتی در صورت امکان، جانشینش بشه. فن خال به بارسا اومد و با خوزه مورینیو آشنا شد. خوزه مورینیو که فن خال در موردش گفت :" یک مرد جوان و مغرور ، که زیاد به قواعد اعتقادی نداشت و من به همین دلیل دوستش داشتم. اون هیچوقت تسلیم نمی شد و همیشه وقتی من اشتباه می کردم، من رو تصحیح می کرد.من تصمیم گرفتم به حرفایی که می زنه گوش کنم. و در آخر بیشتر از هر کدوم از دستیارانم تا اون زمان، به نظراتش گوش می دادم. "
- یکی از عوامل درونی بارسلونا، در مورد خوزه مورینیوئه زیر نظر فن خال اینطوری صحبت می کنه : " نقش خوزه زیر نظر فن خال با زمان حظور رابسون فرق می کرد. فن خال بهش اعتماد بیشتری داشت و اونو برای آنالیز بازی تیم های بزرگ می فرستاد برای همین خوزه سفر های زیادی رو در اون زمان تجربه می کرد. برای اینکه دید بهتری هم به بازی ها داشته باشه، فن خال اونو روی سکو ها میزاشت نه روی نیمکت. من اون زمان رابطه ی کاری نزدیکی با خوزه داشتم و خیلی دوستش داشتم. اون آدمی امیدوار، پر انرژی با یک شخصیت قوی بود. اون می خواست که جزئی از تیم باشه و تمام تلاشش رو می کرد که اثرات مثبتی روی تیم داشته باشه. من اونموقع می دونستم که مربی خوبی میشه، اما اصلا حدس نمی زدم مربی ای فوق العاده بشه !! "
- میشل ریزیگر مدافع هلندی بارسا در اون زمان هم یکروز در مورد خوزه اظهار داشت : " آدم خیلی خونگرمی بود. به همه علاقه داشت و سعی میکرد رابطش رو با همه ی اعضای تیم بهتر و بهتر کنه و جزئی از تیم باشه. خوزه می خواست هر اتفاقی که در حال افتادن هستش رو بدونه. اونم نه فقط در حوزه ی مربیگری. بازیکنی هم این خاصیتش رو دوست داشتن ولی فکر نکنم فن خال زیاد این خاصیت رو دوست داشت. چون فن خال همیشه می خواست بیشترین صحبت رو در تیم انجام بده درست مثل مورینیو. اون زمان مورینیو فقط یک دستیار نبود. کاملا معلوم بود اون چیز بیشتری می خواد. این فردی که من الان توی تلویزیون می بینم، اون کسی نیست که من میشناختم. کسی که یکبار در هتلِ آمستردام با عصبانیت بهش حمله کردم ولی اون خیلی خوب و آروم باهام رفتار کرد. "
- مورینیو به پیشرفتش زیر نظر فن خال ادامه داد. دوره ای متفاوت برای مورینیو. دوره ای که خودش در موردش می گــ.ــه : " با حظور فن خال توی تیم، تمرینات همه برنامه ریزی شده بود. من قبل از شروع تمرین ها می دونستم که قراره چه کار هایی رو کی انجام بدیم اونم بدون کوچکترین تغییری در جزئیات. درزمان فن خال، هیچ چیز به شانس واگذار نمی شد. همه چیز با برنامه پیش می رفت. حتی کوچکترین نکات هم برنامه های خاص خودشون رو داشتن . "
- همین باعث شده بود مورینیو از همکاری با فن خال خسته بشه. در سال 1999 هواداران بارسا امید داشتن تیم خودشون رو در فینال لیگ قهرمان ببینن. فینالی که در زمین خونگی خودشون یعنی نیوکمپ برگزار میشد. اما فن خال نتونست این کار رو انجام بده و موقعیت خودش رو از دست رفته می دید. همون موقع مورینیو می دونست که می خواد از تیم جدا بشه. البته همون زمان خوزه پیشنهاد سرمربی گری تیم براگا رو رد کرده بود. به این دلیل که در اسپانیا پول بیشتری می گرفت و خانوادش هم احساس راحتی می کردن.
- مورینیو برای یک سال دیگه هم در بارسا بوند. سالی که هم از لحاظ تیمی و هم از لحاظ شخصی، سالی سخت و ناراحت کننده برای خوزه بود. سالی که طبق گفته ی خودش مورینیو تبدیل به یک مربی دمدمی مزاج و گاها عصبی تبدیل شده بود که حتی به کوچکترین مخالفت ها هم واکنش نشون می داد. مورینیو از مدیر جدید تیم - که جانشین مدیری که مورینیو رو به بارسلونا اوورده بود - شده بود، راضی نبود و احساس خوبی در تیم نداشت. برای همین آخر فصل تیم رو ترک کرد و راهی ستوبال شد.
- میشل ریزیگر در مورد جدایی مورینیو گفت : " همه ی ما دلمون براش تنگ شده بود و ناراحت بودیم از اینکه رفته. اتفاقی که برای یک کمک مربی دست آورد خیلی بزرگی به حساب میاد. " موینیو تابستون رو بدون حظور در هیچ تیمی استراحت کرد و گذروند. تا اینکه بابی رابسون باهاش تماس گرفت و پیشنهاد کمک مربیگری در نیوکاسل رو بهش داد. اما خوزه سرمربی گری در تیم بنفیکا که یوپ هاینکس رو برکنار کرده بود انتخاب جالب تری می دید. مورینیو دیگه یک سرمربی شده بود. سرمربی ای که شاید شروع خوبی در سال 2000 با بنفیکا نداشت، اما 4 سال بعد به همراه رقیب بنفیکا یعنی پورتو، قهرمان اروپا شد. یک هفته بعد از قهرمانی اروپا، خوزه راهی چلسی شد. انتقالی که دنیای فوتبال رو برای همیشه عوض کرد. مرد مغرور و متکبر شروع به ساختن افسانه ی خودش کرد. " مترجم، حالا تبدیل به آقای خاص شده بود " ...
نویسنده : اندی میتن - مترجم : محمد حسین صفری





پاسخ با نقل قول



علاقه مندی ها (Bookmarks)