فصل یکم:
مردی با کتانی های پاره در میان اشراف
ما در زمانی زندگی میکنیم که یک مرد بنا به علایق مرضی خود ما را روانه جنگ میکند،ما مخالف این جنگ
هستیم آقای بوش ، ما مخالف تو هستیم آقای بوش ، بدان که دوران تو به آخر رسیده.....
خیلی زود خنده های اسکورسیزی محو شد، هریسون فورد لبخندی ملیح به لب داشت و دنزل واشنگتن دستی
به ریش هایش میکشید ، آنها متعجبانه شاهد سخنرانی مردی بودند که چند ثانیه قبل اسکار بهترین مستند
سال را برای bowling for columbine دریافت کرده بود ، آری مایکل مور افسانه ای ترجیح داد نطق اسکار خود را ب
ه مقابله با عقاید افراطی جمهوری خواهان اختصاص دهد، سخنان او به قدری تلخ و گزنده بود که تیم تشریفات
جمله او را با موسیقی بلندی قطع و تمام تلاش خود را کرد تا مور نتواند بیش از این سخن بگوید، هرچند که مور
پیام خود را رساند ، او با شجاعت تمام به جای تشکر و یا به قول خودش تملق لب به انتقاد گشود ، آن هم در
مراسم اسکار سال 2003 ، یعنی تنها چند ماه پس از آغاز حمله همه جانبه ایالات متحده به عراق؛ (در ادبیات ف
لش بک زدن کاریست بس دشوار و طاقت فرسا اما بیاید برای اولین بار این شانس را به خودمان بدهیم و دقیقا
در همین جا فلش بکی بزنیم به چندثانیه قبل از انتخاب مور به عنوان بهترین مستندساز سال) ، اسکار تعلق م
یگیرد به : bowling for columbine ، مایکل مور و مایکل دونوان .. مور به همرات تیم خود راهی استیج شد، اما نک
ته نه انتخاب او بلکه عکس العمل حضار بود ، همه آنها اعم از بازیگر و کارگردان به احترام مور از جای برخواستند ،
اسکورسیزی به شدت او را تشویق میکرد ، جولین مور به نشانه تشویق روی شانه اش کوبید ، حتی مریل
استریپ هم سعی در تحسین او داشت ، در نهایت زمانیکه مور به استیج رسید تمامی سالن به احترام او ا
یستاده دست میزدند، این لغت مهم است » همه ، اما تنها چن دثانیه بعد میشد به راحتی صدای booooo
تعدادی از حضار را شنید که به مراتب سنگین و تر بیشتر از صدای تشویق ها بودند ، حال در این میان بودند افرا
دی مانند ریچارد گر که ترجیح میداد از پشت همان عینک گرد خود بی احساس به استیج خیره شوند و از بروز
هرگونه عکس العملی خودداری کنند، اما کسی چهره بی تفاوت گر را به خاطر نسپرد بلکه جو متشنج سالن و
ایستادگی بی مانند مور بود که در ذهن همه نقش بست ، مور میان تعدادی زیادی سلبریتی که اکثر آنها شدیدا
از بوش و عقایدش دفاع میکردند سخنانی ادا کرد که هیچ کس جرئت نداشت آنرا به زبان بیاورد ، آنهم در
مراسمی با این میزان از اهمیت و چنین بازتاب عظیمی، اما دلیل این کار مور چه بود؟ چرا او نتوانست به مانند
بسیاری دیگر این چندثانیه را بی خیال شود و بعدا به انتقاد خود از سیستم وقت ادامه دهد؟ به مانند امثال اولیور
استون یا کوین کاستنر! خود مور بدها این مسئله را تشبیه کرد به مردی که روزگاری همه چیز داشت اما تعدادی
تازه به دوران رسیده به اسم خدا او را مجبور کرده اند که همه چیز خود را دو دستی تقدیم آنها کند و حال برای
این مرد چیزی نمانده جز کتانی های کهنه و پاره ای که برای داشتن انها هر روز کلی منت سرش میگذارند، او پر
بی راه هم نمیگوید ، خانواده اش زمان جنگ ویتنام ضرر زیادی را متحمل شدند و بعدها زمانیکه او به فیلمسازی
روی اورد و از سیستم جنگ طلبانه کلینتون/بوش انتقاد کرد ، بوش در پاسخ گفت : همینی هم که داری به لطف
قلب رئوف فرماندار است ، وگرنه تو و خانوادت دین سنگینی به گردن دارید...آری چنین شد که ستیز مور و
سیستم آغاز گشت و حتی مستند معروف 11/9 فارنهایت توقیف و جز لیست فیلم های ممنوعه تاریخ قرار گرفت،
اما مور سرخورده نشد ، او بند کتانی های پاره اش را محکم کرد ، و راه افتاد به سوی مجلس اشراف اما
مجیزشان را نگفت ، در عوض فریاد بر اورد، فریادی که آغاز با کلمات های عوضی ها شروع شد ، حال آنکه این
فریاد هنوز پایان نیافته اما قسمت آغازینش ( همان های عوضی هایش ) آنقدر کامل هست که نیازی به ادامه
جمله نیست...های عوضی ها.....
فصل دوم:
آهای دخترک مو خرمایی بشنو ، من مارلون هستم
مراسم اسکار _ سال 1972
و برنده کسی نیست جز جین فایندا
جین فاندا: ممنونم ، خیلی خیلی متشکرم ، ممنونم از اعضای آکادمی ، از تک تک کسانی که من رو شایسته
دریافت این عنوان دونستن...یه مسئله خیلی مهم بود که دلم میخواست بگمش اما امشب نمیگمش و فقط
میگم ممنون
3 دقیقه بعد در deadline photo :
خبرنگار : داشتین به چه چیزی فکر میکردین؟
جین فاندا: داشتم به جنگی که درگیرش هستیم فکر میکردم ، در حالیکه ما داریم اینجا جایزه میدیم اونم جایزه
ای به این مهمی ، جنایت بزرگی تو چین داره به اسم ما صورت میگیره ، و من فکر میکنم که همه ادمهای اون
بیرون دققا مثل من فکر میکنن و فکر میکنم که همه اونها دقیقا مثل من میخوان این کشتار تمومشه ، و من فکر
نکردم که نیاز به گفتنش بود ، فکر میکنم که همه میدونن منظورم چیه ، نیازی نبود به زبون بیارمش...
جین فاندا نه آنقدر اسم بزرگیست که به مانند امثال هپبورن و مونرو هنوز بدرخشد و نه انقدر روی صحنه بوده که
به مانند امثال شر حتی کوچکترین موفقیتش هم همه را به تحسین وا دارد، فاندا مثل صدها بازیگر دیگر اسکار
گرفت اما تصمیم گرفت روی صحنه نقش همان دخترک مو خرمایی جذابی را بازی کند که استدیو از او خواسته
بود ، جنگ چارلی در ویتنام مخالفین بسیاری داشت ، اما فاندا دل گفتنش را نداشت ، حداقل روی استیج اسکار
، به عقیده خودش مفهوم را رسانده اما از نظر دیگران او شجاعت کافی را نداشته، از نظر اولیور استون فاندا
نگران بوده که مبادا او هم به سرنوشت شوم برادران کندی دچار شود!! با این حال دوره تحسین فاندا به خاطر
حرف نزده اش تنها یکسال دوام اورد ، وقتیکه مارلون براندو تصمیم گرفت تا عملا اعتراضش به هالیوود را در اسکار
عینیت بخشد ورق برگشت و امثال فاندا مهر (( ترسو )) خوردند...
1973
و اسکار تعلق میگیرد به : مارلون براندو برای پدر خوانده...
چندثانیه بعد دختری سرخپوست روی استیج آمد و نطقی مفصل ادا کرد : من امروز با آقای براندو بودم و ایشون از
من درخواست کردن تا به شما بگم ایشون با نهایت تاسف نمیتونن این جایزه ارزشمند رو که سخاوتنمدانه به
ایشون داده شده رو قبول کنن ، به دلیل تصویری که هالیوود از سرخپوست های امریکا ارائه میده ..
چه طفره رفتن های روئسای استدیو های فیلم سازی چه حمایت پوشالی رسانه ها از براندو ، در نهایت تنها این
نام براندو بود که سر زبان ها افتاد، همه از شجاعت براندو سخن میگفتند ، خیلی زود انتقادها از حرکت فاندا
شروع شد! همه رسانه های چپ او را به توپ بستند، که چرا عقاید ضد جنگ خود را در اسکار بروز نداد؟ او بارها
در راه پیمایی های ضد جنگ شرکت کرده و به تعداد مو های سرش علیه حرکت نظامی ایالات متحده امریکا
سخنرانی کرده بود، پس چرا اینبار او روی اسیج اسکار عملا بهرین شانس خود برای بروز عقایدش را از دست
داد؟ جواب رسانه ها قانع کننده و کوتاه بود ، او جرئت کافی نداشت، حال نکه هیچکس در نظر نگرفت که براندو
نامی به مراتب بزرگتر است و گردنی به قایت کلفت تر دارد و فاندا صرفا یک ستاره نوظهور است که کسی او را
جدی نمیگیرد، بماند که مسئله ویتنام و سرخ پوست ها زمین تا اسمان باهم تفاوت دارند ، یکی سیاست دولت
وقت ایالات متحده را نشانه رفته و دیگری سیاست استدیو های فیلم سازی، هرچند اگر فاندا آنروز با شجاعت
تمام سیاست های خود را به زبان میاورد شاید امروز چیزی فراتر از یک (( پیرزن هنوز جذاب )) میبود...فاندا کسی
را عوضی خطاب نکرد اما انقدر هم جسارت نداشت که بتواند جمله اش را کامل کند و ترجیح داد سوگولی هیئت
داوران بماند ، کسی به فاندا ظلمی نکرده بود هیچ همه زبان به تحسین او گشوده بودند پس شاید او با خودش
گفته ، گور پدر ملت مظلوم ویتنام ، حداقل برای یک شب....
فصل سوم :
قصه های عامه پسند
کمتر هوادار پرو رسلینگی پیدا میشود که حوصله نطق های طولانی استارها در پی پی وی های مهم سال
داشته باشد ، خصوصا در ایونت هایی مثل رسل مینیا و یا رویال رامبل و امثالهم ...جائیکه به لطف مچ کارد
هیجان انگیز ، این آدرنالین است که بی وقفه به رگ های تماشاچی تزریق میشود و جز برای یک تنفس کوتاه
هیچ کس حاضر نیست چند ده دلار پول بدهد تا یک استار مستعد به جای مبارزه ، میکروفون به دست بگیرد و
رجز بخواند ، اما این قضیه در شو های هفتگی تفاوت دارد ، ماندی نایت راء و اسمکداون لایو به لطف عمر طولانی
مدت خود باید چیزی فراتر از یک مبارزه خشک و خالی عرضه کنند ، اینجاست که هنر قصه گویی وارد کار شده و
استوری لاین را خلق میکند، استوری لاین دقیقا همان رکنی است که پرو رسلینگ را از مبارزات ازاد جدا و جلوه
ای نوین به ان میبخشد، دقیقا اینجاست که هوادار در عوض وقت خود انتظار یک فیود دیدنی را میکشد نه صرفا
یک مبارزه نفس گیر ، پس شو های هفتگی بهترین فرصت برای خلق استوری لاین جدید هستند ، دقیقا
اینجاست که هنر سخنوری ارزشمند نموده و موجب دیده شدن یک استار میشود ، کمتر پیش آمده که شاهد
یک پرومو قدرتمند و به یاد ماندنی در پی پی وی های کمپانی باشیم و غالب لحظاتی که از پی پی وی ها به یاد
سپردیم یک پیروزی حماسی بوده یا یک شکست ناجوانمردانه ، اما در عوض شو های هفتگی به موجب وجود
بستر مناسب برای شاخ و برگ دادن به استوری لاین بهترین مکان برای کات کردن پرومو است، یعنی اگر یک
استار در یک شو هفتگی پرومو کات کند قطعا بهتر دید خواهد شد تا در یک پی پی وی ، اما اهمیت کات کردن
پرومو نه صرفا از جهت دیده شدن استار بلکه از جهت پیشبرد قصه است ، در پرو رسلینگ راوی برای قصه ها
وجود ندارد ، پس این طرفین درگیر استوری هستند که هر کدام به نوبه خود سمی در پیشبرد داستان دارند ،
حال انکه با فاکتور گرفتن از لحظات اکشن داستان به قسمت روایت داستان میرسیم که همان کات کردن پرومو
است، قاعدتا کسی حوصله رجز خواندن های هزاران باره استارها را ندارد و استار ها برای دیده شدن باید چیزی
فراتر از هل من مبارز را فریاد کنند، دیگر در golden era زندگی نمیکنیم تا با یک you هوگن از شدت هیجان جیغ
کشان چشمانمان گرد شود ، اکنون در new era کسی موفق است که بتواند با هوادار ارتباط برقرار کند ، حال یا
با کچ فریز ، یا با گیمیک و یا زبان برنده خود ، فراموش نکنیم مهم ترین علت موفقیت هایدی کلوم در برند ویکتوریا
سکرت نه جذابیت فیزیکی او بلکه فن بیان بی بدیلش بود ، آن هم در روزگاری که اکثر مدلها به زور ساعتها تمرین
از پس ده دقیقه مصاحبه بر می امدند ، اینگونه بود که هایدی جای خود را در دل امریکایی ها باز کرد، در wwe نیز
چنین است ، کافیست شما روی یونیورس تاثیر بگذارید تا انها با تمام وجود از شما حمایت کنند ، با کمی شانس
و البته اعتماد به نفس بالا میتوانید به هر انچه که میخواهید برسید...
فصل چهارم :
شیکاگو
نیکسون و آیزنهاور و کندی و... تمامی این نام هارا برای چند دقیقه فراموش کنید ، سیاست های خارجی ایالات
متحده فعلا مورد بحث ما نیستند ، اینبار میخواهم به دوران حکومت مافیا به شیکاگو برویم ، به دوره کاپون و
شاید کوئن ، روزگاری که شیکاگو در فساد دست و پا میزد اما روئسای مافیا نه مثل فیلم های اسکورسیزی در
سایه بلکه مشغول مصاحبه جلوی دوربین بودند ، اتهام ها به هر میزان علیه انها سنگین تر میشد انها جوکی
خنده دار تر تحویل ژورنالیست ها میدادند، مدام مشغول مصاحبه بودند ، به قول یکی از ساکنین شیکاگو : اون
زمان یک مرد شیکاگوئی بیشتر از اینکه زنش رو ببینه ، نیکی کوئن رو میدید...پانک هم یک شیکاگویی بود و به
این امر افتخار میکرد ، پانک ستاره مستعد و نوظهوری بود که به لطف ظرافت رینگ استایلش خیلی زود در رینگ
اف انر دیده شد و جذب ecw شد ، پس از دوران طلایی ecw پانک دیگر هرکز نتوانست به مانند ان دوران با
جسارت ظاهر شود و حتی دو بار قهرمانی اش در مانی این د بنک یا قهرمانی های چند باره جهان و تگ تیم هم
نشان از پانک سابق نداشت ، حضور قدرمتند امثال سینا و باتیستا در تایتل لاین های کمپانی مانع از دیده شدن
پانک در یک گیمیک نترس میشد، و در نهایت فیود با هاردی که به منزله تیر خلاصی بود بر پیکر پانک ecw و تولد
یک پانک هیل و نه چندان قدرتمند، رهبری استریت ایج سوسایتی و استوری هایی که هیچ کدام راه به جایی
نبردند و رهبری جنازه nexus که ان هم دستاورد خاصی برای پانک به همراه نداشت ، تنها نکته ای که در این
میان مشهود بود ، توانایی بالای پانک در رینگ استایل و مایک اسکیلزش بود که هنوز ناب و دست نخورده باقی
مانده بود ، او به مراتب بهتر از یک استار درجه دو عمل میکرد ، و حتی در باخت هایش عملکردی تحسین برانگیز
داشت ، نمونه اش باختش به ارتن در رسل مینیا 27...اما پانک هر چه که بود مدتها جدی گرفته نشد و بارها
شاهد حضور او در کنار گزارش گران wwe بودیم ، اما دقیقا به مانند شیکاگو دهه 30 که کله گنده های خود را از
دست داده بود و گنگ های باقی مانده هم از ترس سیاست مدارهای تازه کار دیگر شجاعت سابق را نداشتند ،
کمپانی هم چنین وضعی داشت و در حال سپری کردن یک دوره پوست اندازی بود ، از خداحافظی اج بگیرید تا
پارت تایم شدن هانتر و مصدومیت آندرتیکر و ظهور کریسشن و قدرت طلبی دلریو و... اوضاع عوض شده بود اما در
این میان حدیث قحط الرجال به خوبی به چشم میخورد ، تا حدی که ایونت فاجعه باری مثل کپتال پانیشمنت مچ
کاردی فورس ماژور را به همراه داشت ، مبارزه سینا و آرتروث بر سر قهرمانی wwe ، قهرمانی که در طول یکسال
گذشته دست امثال میز و شیمس بوده!! اوضاع اصلا خوب نبود و موج نارضایتی به چشم میخورد ، اینجا بود که
کمپانی به یاد مهره ذخیره ارزشمند خود افتاد ، دقیقا مثل جک خوشتیپه که از دل خاکستر مافیا شیکاگو گروه
مخوف سربازان یک چشم را خلق کرد و به جسم بی جان مافیا شیکاگو روح تازه ای دمید، اما پانک با توجه به
فیودی که با هاردی داشت به شدت منفور بود و در طول این چندسال بر میزان این نفرت افزوده شده بود و ان
دوران هم مگا هیلی وجود نداشت که پانک با او درگیر شده و خیلی زود فیس شود و سریعا به تایتل لاین اضافی
شود ، پس کمپانی تصمیم گرفت مشتی را که راک به سمت سینا روانه کرده بود را سنگین تر کند، قربانی شدن
سینا به قیمت عروج پانک.... اما کمپانی خوب میدانست راک نه با مشت و لگد بلکه با سخنان خود بود که بت
سینا را خورد کرده بود و از او یک کاراکتر فوق اسیب پذیر ساخته بود، پس پانک هم باید چنین میبود، شاید حتی
بدتر ، پانک اینبار نه سینا بلکه کل سیستم را به باد انتقاد گرفت ، دوشنبه شبی بود که پانک سر مسابقه سینا
رفت و نشست سر ورودی آرنا و شروع کرد به حرف زدن ، قصه گفتن ، او جرقه خلق داستانی را زد که قریب به
500 روز افتخار برایش به ارمغان اورد و صد البته شهرت و محبوبیت ، او مثل مور بی پروا حرف زد اما مثل فاندا
نترسید ولی مثل براندو با سیاست تمام چینش کلمات خود را مدیریت کرد ، همانطور که نیکی کوئن با سگرمه
های درهمش به دولت وقت اعتراض میکرد و انهارا مقصر میدانست ، پانک هم پیکان اعتراضش را به سمت راس
نشانه رفت و با جسارت تمام سخن گفت از هرانچه که در دل ماست ...از روزهای باشکوهی که اکنون خبری از
انها نیست ، wwe دقیقا میداند که اوضاع چندان بر وفق مراد هواداران نیست و اعتراضات به پی جی ارا در حال
افزایش است ، در این میان بازهم این هوش مکمن است که میخواهد یک قهرمان از دل این وضعیت بیرون بیاورد و
چه کسی بهتر از پانک که به ظاهر بیش از هر کس دیگری در این دوران اسیب دیده و به حقش نرسیده ، پس
wwe با عمل به قانون شبکه تصمیم میگیرد قهرمانش را جلوی دوربین بفرستد نه به مبارزه با رئیس.... پانک
جمله اش را با های عوضی ها شروع نکرد ، بلکه کل جمله اش از همین یک کلمه تشکیل شده بود...
فصل پایانی :
آب های آزاد
( متن ترجمه اختصاصی پرومو pipe bomb )
سینا ، درحالیکه اونجا دراز به داز افتادی، هر چه قدر هم که وضعیتت ناخوشایند باشه ازت میخوام بهم گوش بدی
، میخوام اینو بفهمی چون قبل از 3 هفته دیگه که باتایتل تو برم , خیلی حرفا هست که میخوام بریزم بیرون. من
ازتو متنفر نیستم جان ، من حتی ازتو بدم هم نمیاد . ازت خوشم میاد ، خیلی بیشتر از اکثر ادمای اون پشت (
بک استیج ) دوست دارم من ازاین عقده که تو بهترینی متنفرم. چون نیستی . من بهترینم ! من بهترین در
جهانم . تو یه یه چیز اما تو بهتری از من ، اونم پاچه لیسی وینس مکمنه ، همونقدری پاچه لیس خوبی هستی
که هوگن بود .گرچه مطمئن نیستم به خوبی دواین ( راک ) باشی تو این کار! , اونم پاچه لیس درجه یکیه.
همیشه بوده و هست .
اوپس ! از خطر قرمز رد شدم !
من از روز اولی که پام رو تو این کمپانی گزاشتم بهترین بودم . از همون روز اول بهم تهمت زدن ، ازم متنفر شدن
، چون پاول هیمن چیزی رو تو من دید که دیگران نمیخواستن بپذیرنش . درسته ،من آدم پاول هیمن هستم !
میدونی دیگه چه کسی آدم هیمن بود ؟ براک لزنر . اون این کمپانی رو رها کرد ، دقیقا همونطور که این کار رو
میکنم . اما بزرگترین تفاوت بین منو و براک اینه که من قرارـه با قهرمانی Wwe اینجارو ترک کنم !
ناسپاسی های زیادی از وینس مکمن دیدم ، بالاخره نوبت من هم شد . تمامی این تشکیلات وهم و خیالن .
تنها چیزی که واقعیه منم , درحقیقت 6 سال تمام هر روز به دنیا ثابت کردم که من با تو کار با میکرفون بهترینم ,
توی اون رینگ , حتی تو گزارشگری ! هیچکس به گرد پامم نمیرسه !
و هنوز مهم نیست چندباراینا رو ثابت کنم , من روی لیوانهای یکبار مصرف تزئیناتی نیستم. من تو تیتراژ برنامه
نیستم و به زور پروموت میشم . توی فیلما جایی ندارم . به طور حتم جایی توی برنامه های مذخرف USA
network هم ندارم . من روی پوستر رسلمنیا حضور ندارم . اسم من جایی بین cast برنامه های تلویزیونی نداره
. من در شو های شبانه یConan O’Brian و Jimmy Fallon حضور ندارم . اماحقیقت اینه که باید باشم !
این مسئله شاید اونقدرام بد نباشه ، اما واقعیت این که راک قراره سال بعد تو راسل مینیا مین ایونتر باشه و من
نه ، این گند میزنه به اعصابم.
اوه بزارید به شماهایی که همین الان مشغول تشویقم هستین بگم ، شماها یکی از مهمترین دلایل من برای ول
کردن این بیزینس هستید ! چون خود شمایید که دارید با اون لیوانها مینوشید، شمایید که مجله هایی رو میخرید
که احتمالا صورت من جایی روی کاورشون نداره و بعدش ساعت 5 صبح تو فرودگاه میاینو میزاریدش صاف جلو ی
صورتم و کلی سعی میکنین تا امضاش کنم تا بتونید فردایش تو eBay بفروشیدش . چون عرضه پیدا کردن یه کار
نون و اب دار رو ندارید !
من 17 جولای با تایتلWweمیرم،کسی چه میدونه شاید رفتم توNew Japan Pro Wrestling ازش دفاع کنم .
شایدهم برگردم Ring Of Honnor
( پانک روبه دوربین دست تکون میده وبه رفیقش کولت کابانا میگه چطوری؟ )
دلیل رفتن من شما مردم هستید , چون وقتی من رفتم شما بازم پول خرج این بیزینس میکنین . من درمورد یه
چرخه حرف میزنم چرخ این بیزینس قراره بچرخه و منم میفهمم . وینس مکمن سعی میکنه پول به جیب بزنه .
اون میلیونری که باید میلیاردر باشه، اما نیست ، میدونید چرا؟ چون دور خودشو با یه مشت بله قربان گویه نقهم
و مهمل باف که جرئت نه گفتن رو ندارن احاطه کرده . مثل جان لورنایتس , کسی که هرچی مکمن دوست داره
بشنوه رو بهش میگه و من دوست دارم فکرکنم شاید این کمپانی بعد از مرگ وینس مکمن اوضاعش بهتر بشه .
اماحقیقت اینه که قراره همش بیافته دست دختر احمقو اون دوماد نفهمش و ایضا بقیه خانواده عقب موندش
بزارید یه داستان شخصی ازوینس مکمن براتون بگم , کل این کمپین ضد دیکتــ ــاتوری.... ( میکروفن قطع میشه ! )
اما چرا این سخنرانی تند و آتشین فراتر از یک اعتراض عمل کرد و عملا بنیان بزرگترین افتخار کریر پانک را رقم زد؟
بیزینس پرو رسلینگ پر است از خشونت و زد و خورد و در طول 30 سال گذشته شخص اول کمپانی کم در
استوری لاین های مختلف حضور نداشته ، حضور پر رنگ او اکثرا مساوی بوده با تحقیر و کتک خوردنش در رینگ
در جهت پیشبرد استوری ، پس اگر پانک هم مثل آستین یا ارتن با کله گنده های کمپانی دست به یقه میشد در
نهایت شاید میتوانست تایتل شات به دست بیاورد و دست اخر قهرمان شود اما جاودانه نه !! پانک نیاز داشت تا
در مدت زمانی اندک مسیری طولانی را طی کند و برای این کار بهترین راه تاثیر گذاشتن روی هواداران و دست
گزاشتن روی نقطه شکست احساسات انها بود ، کاری که نه لت و پار کردن وینس مکمن بلکه با میکروفون انجام
پذیر بود ، چون پانک باید دوران بد کنونی کمپانی را به یونیورس یاداوری و خودش را به عنوان ناجی معرفی
میکرد، در این بین متن پرومو از قبل اماده شده بود و به اصطلاح اسکریپت شده بود اما بعدا مشخص شد که
خطوط زیادی از این متن زائیده ذهن پانک بوده و تیم کریتیو پیشتر ان را تائید نکرده بود! همین موجب شد تا بعدا
پانک در جواب این سوال که چگونه جرئت کردی به متن اسکریپت شده دست بزنی بگوید : این حرفای من نبود ،
این حرفای خدا بود که از دهان من خارج شد ، این خواست خدا بود و من نمیتونم خلاف خواست خدا عمل کنم
خانم...پانک با تابو شکنی به موفقیت های زیادی دست پیدا و رکورد منحصر به فردی هم خلق کرد، اما اخلافات
عمیق پانک و کمپانی مانع از ادامه همکاری این دو شده و اینبار حتی پادر میانی سینا هم جوابگو نبود و پانک
کمپانی را ترک کرد ، به محض ترک کمپانی بود که پانک حتی مقدس تر از سابق مینمود، و اکثرا باور داشتن که
سخنان او به راستی از ته دل برامده ، منتها این محبوبیت همه جنبه عمر چندانی نیافت، تنها چند ماه بعد بود
که وعده مبارزه پانک در MMA داده شد، هربار اما به دلیلی این مبارزه برگزار نمیشد ( عمدتا مصدومیت های پانک
مانع از برگزاری مبارزه میشد ) تا در نهایت زمان مبارزه برسد و پانک در کوتاه ترین زمان ممکن مبارزه با حریف
خود واگذار کند ، پانک در نهایت حقارت مسابقه را واگذار کرد ، هرچند بعدش بازهم از عزم جزم خود سخن
میگفت و در میدان چونان فاحتان رجز میخواند اما وقعیت این بود که یکی از بهترین های 5 سال اخیر کمپانی
wwe به یک فایتر نه چندان پر اوازه باخته بود ، ان هم نه در یک رزم تمام عیار بلکه باختی تحقیر امیز ، اینجا بود
که انتقاد از پانک شروع شد ، موج انتقادات به قدری سهمگین بود که دامنه برخوردش حتی wwe را هم پوشش
میداد ، انتقاد به عملکرد استارهای wwe و بیان این مسئله که استارهای wwe در واقع شیرهای پوشالی بیش
نیستند و در مبارزات واقعی چیزی برای عرضه ندارند تا مدتها بحث اصلی محافل رسلینگی بود ، اما مشکل اصلی
حیثیت خود پانک بود که قطعا بر باد نرفت اما ایمان به او را تا حد زیادی از بین برد ، مصاحبه TAZZ در مورد باخت
پانک در MMA را باهم مرور میکنیم :
پانک استار با استعدادی بود ، از زمان ecw به یاد میارمش ، اون خوب و اینده دار بود اما نه اونقدر بزرگ که بدیل بشه به pipe bomb ، اون خوب مبارزه میکنه ، جذاب و دیدنیه اما یه آیکان نیست، اون فقط تو کار با میکرفون بهترینه ، اگه اون میکرفون کوفتی نبود ون هیچوقت نیمتونست 500 روز قهرمان wwe بشه ، اون لایق این عنوان برای این مدت طولانی نبود ، گاهی وقتا مهم نیست چه قدر خوب حرف میزنی ، چه قدر خوب تحقیر میکنی ، گاهی وقتا باید بعضی چیزا رو با مشت ثابت کنی ، کاری پانک توش خوب نیست..
شاید صحبت های تز چندان هم بی مورد نباشد ، پانک به مانند کوسه ماهی میماند که به خواست و اراده مالک
در دریاچه او شنا میکند و مشغول شکار میشود اما به محض ورود به اب های ازاد خود طعمه شکارچی های
دیگری میشود که در اصل شکار بهتر از او هستند ، اما در نهایت این طرفداران هستند که باید در موردش تصمیم
بگیرند ، اینکه انتقاد او واقعا از سر دلسوزی بود و او تنها ناجی وقت کمپانی بود ؟ یا اینکه او صرفا به دنبال فرصتی
بود برای درخشش؟ اینکه او مثل مور جسارت کافی برای بیان مخالفتش با سیستم را داشت؟ یا مثل فاندا ترجیح
داد تا زمانیکه اوضاع خوب است قهرمانی از آن اوست بی خیال بعضی موارد شود؛ قضاوت با شماست......















پاسخ با نقل قول
















علاقه مندی ها (Bookmarks)