پيدا كردن فرد امين و مورد اعتماد چه در روابط نزديك و چه در روابط دور يا رسمي كار ساده اي به نظر نمي رسد. انسان ها دوست دارند دوستان قابل اعتمادي داشته باشند. دوستاني كه بتوانند براي روزهاي سخت زندگي رويشان حساب كنند. اعتماد و اطمينان دو واژه اي است كه به ظاهر ساده مي آيد اما در اصل جاي تعمق بسياري دارد. وقتي به فردي اعتماد مي كنيد و حرف دلتان را مي زنيد و سپس آن را از دهان ديگري مي شنويد چه احساسي به شما دست مي دهد؟
مطمئناً احساس خوشايندي نيست. شهروندان ما تا چه ميزان به هم اطمينان دارند؟ در يك خانواده افراد خانواده تا چه حد مورد اعتماد هم هستند؟ اعتماد افراد خانواده به هم يكي از اركان بهداشت رواني است. وقتي نوجوان يا جوان در خانواده خود فرد مطمئني پيدا نمي كند تا با او روابط نزديك و صميمي داشته باشد ناخودآگاه از خانواده دور شده و به دامن دوستان و بيگانه ها كشيده مي شود و در اين ميان اگر به تور افراد ناباب بخورد، آسيب هاي جبران ناپذيري خواهد ديد. اما فردي كه روابط دوستانه با افراد خانواده اش دارد و حمايت عاطفي مي شود از آسيب هاي اجتماعي در امان مي ماند.
چگونه فردي مورد اطمينان باشيم
گذشته يك فرد بهترين مدرك براي پاسخگويي به اين پرسش است، همه ما در شرايط امتحان يا آزمون قرار مي گيريم. همه ما به نوعي به يكديگر امتحان پس مي دهيم؛ آناني قابل اعتمادند كه از چنين آزمون هايي سربلند بيرون آمده باشند. شما مسلماً به كساني اعتماد مي كنيد كه قبلاً هم اعتماد كرده ايد. به كساني اسرار خود را مي گوييد و با كساني درد دل مي كنيد كه قبلاً به نوعي از آنها باز خورد مثبت دريافت كرده ايد. از مغازه هايي خريد مي كنيد كه به كيفيت جنس و بهاي آن تا حدي اطمينان داريد. از مسيري رفت و آمد مي كنيد كه تا حدودي امن تر از مسيرهاي ديگر به نظر مي رسد. براي مهمانانتان از رستوراني غذا تهيه مي كنيد كه به سلامت آن اطمينان بيشتري داشته باشيد. فرزندانتان را در مدرسه اي ثبت نام مي كنيد كه لااقل از چند نفر تعريف آن را شنيده باشيد. مسلماً همين فاكتورها در انتخاب افرادي كه مي خواهيد به آنها اطمينان كنيد، نقش دارند. به ديگران اعتماد كنيد تا آنها نيز به شما اعتماد كنند.
اصولاً هر خصلتي را با كمي تلقين، انتظار از فرد و دادن بازخورد مناسب مي توان در شخص ايجاد كرد. وقتي به كسي مي گوييد: «چون به تو اطمينان دارم...» فرد ناخودآگاه از خود انتظار يك فرد مطمئن را دارد مگر آنكه از لحاظ شخصيتي آدم بي وجداني باشد. اعتماد متقابل يكي از رموز روابط صميمي و صادقانه است. اگر در مقابل اعتماد ديگري نسبت به او بي اعتماد شويد قدر مسلم كم كم اعتماد او نيز نسبت به شما كمرنگ خواهد شد. مردم دوست دارند در مقابل كنش هاي مثبت شان نسبت به ديگران واكنش هاي مثبت دريافت كنند. مردم از اينكه مورد اعتماد كسي قرار بگيرند به خود مي بالند. از اينكه شما او را به ديگري ترجيح داده ايد و محرم اسرارتان نموديد احساس غرور مي كنند. هر قدر انتقال احساس صادقانه تر باشد، همان قدر قوي تر و ارضاء كننده تر است. اصولاً همه مردم از شنيدن سخناني كه بوي تناقض يا ناراستي بدهد، مي پرهيزند. چون اينگونه سخنان احساس ناخوشايندي را به وجود مي آورد و مردم خود آنقدر درگير و گرفتار با معضلات زندگي هستند كه جايي براي اضافه بار اينگونه سخنان نداشته باشند.
رابطه اعتماد و احساس امنيت
احساس امنيت عبارت است از احساس آزادي نسبي از خطر. اين احساس وضع خوشايندي را ايجاد مي كند و فرد در آن داراي آرامش جسمي و روحي است. ايمني از عواطف و احساسات، زيربنايي حياتي براي تأمين بهداشت رواني است. افراد ناامن، نامتعادلند. شخصي كه دائما احساس عدم امنيت، ترس و خطر از بيرون و درون خود مي كند، نمي تواند احساس سالمي داشته باشد. او با پرخاشگري يا اضطراب واكنش نشان داده و در دنياي ذهني خود مدام در حال دفع كردن خطرات احتمالي است. روابط توأم با اعتماد، احساس امنيت را بالا مي برد.
تأثيري كه احساس ناامني بر انسان دارد ايجاد حالت تنش و برانگيختگي و عدم تعادل است. بعضي از روان شناسان معتقدند كه احساس ناامني يك احساس خالص، مجرد و محدود نيست. بلكه احساسي پيچيده و مركبي است كه بايد به عنوان يكي از صفات اصلي كل شخصيت انسان محسوب گردد. در اين ميان آبراهام مزلو، روان شناس انسان گرا از اولين كساني بود كه در اين زمينه نظرات اساسي ارائه داده و چهارده نشانه براي اين احساس برشمرد كه عبارتند از:۱- احساس طرد شدن؛ مورد عشق و علاقه ديگران نبودن ۲- احساس تنهايي ۳- احساس اينكه دائماً در معرض خطر قراردارد ۴- ادراك دنيا به عنوان مكاني تاريك، خصمانه و خطرناك ۵- ديدن ديگران به عنوان افرادي بد، شيطاني و خودخواه ۶- احساس عدم اعتماد، حسادت، بخل ۷- بدبيني ۸- گرايش به ناخشنودي و نارضايتي از خود و محيط ۹- احساس تنش، فشار، كشمكش دروني توأم با خستگي و بي حوصلگي، ناراحتي، كابوس و بي ارادگي ۱۰- گرايش به عيب جويي زياد نسبت به خود ۱۱- احساس گناه و شرمندگي ۱۲- اختلال در پذيرش خود، نياز به قدرت و مقام اجتماعي، جاه طلبي، پيشرفت و پرخاشگري يا بالعكس احساس خود آزاري، وابستگي به ديگران، احساس بيچارگي و درماندگي و تسليم در برابر ناملايمات ۱۳- ميل دايمي و شديد براي يافتن امنيت به صورت هدف هاي مكرر و متغير و كاذب ۱۴- خودخواهي، خودمداري و فردگرايي و اشتغالات ذهني شديد و مستمر.
همانندسازي و احساس ايمني
خانواده شرايط همانندسازي سالم را براي كودك فراهم مي سازد، اولين تجربه مهم كودك در اين زمينه معمولاً با مادر است. ولي با گذشت زمان كودك با افراد ديگر خانواده نيز مرتبط مي شود و روابط عاطفي و اجتماعي او گسترش مي يابد. براي مدت ها اين محيط جو و فضاي زندگي او را شامل مي شود. تجاربي كه در اين فضاي كوچك كسب مي كند. ساختمان اوليه شخصيت كودك را ساخته و خودپنداري و جهان بيني و نگرش او را نسبت به زندگي خود و ديگران به مقدار زياد تعيين مي كند. در خانواد ه هاي سنتي، محدوده ارتباطي طفل وسيع تر و تنوع همانندسازي او بيشتر است. بنابراين اگر نتواند با پدر و مادر ارتباط برقرار كند غالباً با ديگر اعضاي خانواده مرتبط مي شود و بسياري از نيازهاي خود را از طريق آنان برآورده مي كند. اما در شهرهاي بزرگ كه خانواده به صورت هسته اي است، پدر و مادر بار سنگين تري را به دوش مي كشند و كودكان از روابط عاطفي متنوع محرومند. اين خود سبب ايجاد احساس ناايمني در آنها مي گردد. رابطه احساس امنيت و محيط بيرون از خانواده محيط كوچه، محله، شهر و مدرسه نيز در تشديد احساس ايمني يا ناايمني بسيار مؤثر است. ممكن است اين شرايط مانند فضاي خانواده تأثيرات خيلي عميق و وسيع نداشته باشد.
زيرا كودك معمولاً در معرض تأثير آنها كمتر از تأثيرات خانواده قرار مي گيرد. به هر حال پژوهش هاي مختلف نشان داده كه شرايط اجتماعي افراد اگر مثبت باشد خصوصيات مثبت آنها را تقويت مي كند و اگر منفي باشد صفات و واكنش هاي منفي آنها را برمي انگيزد. مدرسه نيز اگر فضاي مناسبي نداشته باشد برخودپنداري كودكان اثر منفي داشته و احساس حقارت و ناايمني را در آنها تشديد مي كند. اگر كودكي به طور مداوم به علل مختلفي اعم از عدم توجه والدين يا اولياي مدرسه در كوچه، محله يا مدرسه مورد اذيت و آزار، تحقير و تهديد قرار گيرد به احتمال قوي دچار احساس اضطراب و ناايمني گشته يا درونگرا و تخيلي مي شود.
گاه نيز اين احساس ناايمني را با پرخاشگري جبران مي كند. در اثر پرورش در اينگونه محيط ها بسياري از كودكان بزهكار، دزد، قاتل، منحرف و بيمار رواني يا معتاد مي شوند. زيرا لطمات شديدي كه به شخصيت آنها وارد آمده آنها را حقير و ناايمن كرده، در نتيجه با ناسازگاري با دنياي ناامن و نامهربان مقابله مي كنند.
===========================================





پاسخ با نقل قول




علاقه مندی ها (Bookmarks)